loading...
سرما
مهسا بازدید : 0 یکشنبه 18 اسفند 1392 نظرات (0)

 نمی دانم با چه زبانی از تو سپاس گذاری کنم ، هر چند که تو تمام زبان ها را می دانی ... حتی زبان

بی زبانی را . پس با زبان دل از تو ممنونم برای تمام آرامشی که به ما داده ای ، برای تمام ارزشی که به

 ما بخشیدی ... برای تمام چیزهایی که ما قدرشان را نمی دانیم ولی تمام هستی مان را می سازند ...

خدایا می دانستی که چقدر خوبی !! می دانی که چقدر عاشقی !! معبودم اگر تنها لحظه ای عشق تو

به خودمان را می دانستیم ، آن لحظه بی شک آرزوی مرگ می کردیم تا به وصال تو برسیم ... ولی

افسوس که این زندگی زمینی ، آسمانی شدن را از یاد ما برده است ...

خدایا می دانم که تو خود فرصت نوشتن را به من داده ای پس برای این هم شکر.یرای امیدی که در

چشممان گذاشتی ،  برای محبت و عشقی که در دلمان قرار داده ای هم ممنونم ...

ای خالق آفرینش...گاهی از خودم متنفر می شوم به خاطر آنچه که به تو قول داده بودم ولی نشد که

عمل کنم یعنی فراموش کردم که انجامش دهم. به خاطر آن قول هایی که از من ؛ قبل از اینکه پا در این

 هستی بگذارم ؛ گرفتی و فراموششان کردم شرمنده ام ... به  من گفتی که عاشق باشم ... عاشق

 مادر ... عاشق پدر ... عاشق تمام هستی ... گفتی محبت را در هستی بگسترانم ، همه را دوست

بدارم... صداقت را در تمام زندگی ام به کار برم...گفتی که آدم خوبی باشم در زمین... ولی افسوس که از

 یاد بردم آن همه قول را.

وتو هنوز هم مرا دوست داری مثل روز اول...و عشقت را از من دریغ نکردی...تو چرا اینقدر خوبی ؟؟ برای

چه کسانی ؟؟

خدای عزیز من... امیدوارم از من به خاطر این زبان زمینی ام دلخور نشده باشی. با تمام وجود دوستت

دارم  ای خاق تمام کهکشان ها...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 8